گفتمان پایان غرب و پایان تسلط آن بر جهان منعکسکننده تعامل پیچیدهای از میراثهای تاریخی، تغییرات ژئوپلیتیکی، رقابتهای هنجاری و فراخوان به نظم جهانی فراگیرتر است.
در این میان، اتحاد بریکس در کانون تحولات قرار دارد و به نوعی محرک جهان چندقطبی است. سفرهای رسمی اخیر ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و شی جین پینگ، رئیسجمهور چین بخشی از این منطق گسست با نظم جهانی تک قطبی تحمیلی است که از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ و توهم پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ به ارث رسیده است.
سیر تحول تاریخی امپریالیسم غربی
تاریخ روابط بین الملل نشان میدهد، پس از دههها سلطه بدون چالش، انحصار غرب بر قدرت به طور فزایندهای بهوسیله نیروهای نوظهور از جنوب جهانی به چالش کشیده میشود. این تغییر بهعنوان پیشرفت طبیعی و بازتاب دهنده چرخههای تاریخی در تجدید قدرت توصیف میشود.
به باور کارشناسان جنوب جهانی، سلطه غرب از زمان فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ و توهم پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ با ناتو به عنوان ابزار وحشت آن آغاز شد. همچنین، از تحلیل مسائل ژئوپلیتیک بینالمللی چنین برمیآید رویدادهای اخیر مانند تنشهای ژئوپلیتیکی، نابرابریهای اقتصادی و رقابتهای ایدئولوژیک، آسیبپذیریهای هژمونی غرب را برجسته کردهاند.
ظهور قدرتهای غیر غربی (بریکس) و احیای ملیگرایی (برگزیت) در برخی کشورهای غربی، تحولات جهانی را پیچیدهتر کرده است. تحولات اخیر در صحنه جهانی بر پیکربندی مجدد ساختارهای قدرت جهانی، بهوسیله درخواست برای توزیع عادلانهتر نفوذ و منابع میان کشورها تأکید میکند. ظهور مراکز جدید قدرت و اتحادهای جدید نشان دهنده گسست نظم جهانی تک قطبی تحت سلطه قدرتهای غربی پس از جنگ جهانی دوم است.
چالش با استانداردهای غربی
در دهههای اخیر، انتقاد از هنجارها و شیوههای غربی، ازجمله اتهامات استثمار، نابرابری و امپریالیسم فرهنگی، احساسات ضد غربی را در مناطق مختلف دامن زده است. این چالشها مشروعیت و جهانی بودن ارزشها و مدلهای حکومتی غربی را زیر سؤال میبرد.
واقعیت این است، تغییر چشمانداز روابط بینالملل مستلزم ارزیابی مجدد تحولات سنتی قدرت و راهبردهای دیپلماتیک است. از کشورها خواسته میشود خود را با دنیای چندقطبیتر وفق دهند که با علایق متنوع و تعدد روایتها مشخص میشود. در این میان، اتحاد بریکس لوکوموتیو نظم نوین جهانی است.
پیامدهای حاکمیت جهانی
کاهش تسلط غرب پرسشهایی را درباره آینده ساختارهای حکمرانی جهانی مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد و نهادهای مالی بینالمللی که از بدو پیدایش تحت کنترل غرب بودهاند، ایجاد میکند. از همین روی، درخواستها برای اصلاح این نهادها با هدف بازتاب توزیع قدرت معاصر در حال افزایش است.
با توجه به موارد فوق میتوان نتیجه گرفت، گفتمان پایان غرب (پایان تسلط آن بر جهان) منعکسکننده تعامل پیچیدهای از میراثهای تاریخی، تغییرات ژئوپلیتیکی، رقابتهای هنجاری و فراخوان به نظم جهانی فراگیرتر است. همانگونه که بحثها درباره پیامدهای این گذار ادامه دارد، بدون تردید دوران هژمونی مورد مناقشه غرب جای خود را به صحنه جهانی چند قطبیتر و بدون منازعه داده است.