در این نوشتار کوتاه تلاش میگردد با توجه به تحولات منطقه و نگرش تصمیمگیران ترکیه و عربستان، نوع کنشگری این دو کشور را در قبال فشار حداکثری ترامپ تبیین گردد:
1.ترکیه
- با توجه به تغییرات عظیم در سطح سیاست خارجی دولت ترکیه و تاکید آنکارا بر ایفای نقشهای مستقل و چندبعدی، ترکیه در دهه اخیر گام بزرگی در جهت رفع وابستگی سیاست خارجی خود از آمریکا برداشت. به گونهای که ترکیه در یک دهه اخیر موفق شد از «تعهد به غرب» به «اتحاد به غرب» تغییر راهبرد دهد. این موضوع موجب تنش و تعارض با دولت نخست ترامپ در بسیاری از مسائل دوجانبه و منطقهای شد. نوع نگاه ترکیه جدید با نوع نگاه ترامپ در امورات منطقهای متفاوت است و به طور قطع ترکیه در دوره دوم ترامپ و در پازل فشار حداکثری با ترامپ همراهی نخواهد کرد. چرا که از یکسو ترکیه از میانجیگران آغاز مذاکرات و از مخالفین خروج آمریکا از برجام بود و از سوی دیگر آنکارا در روابط تجاری با ایران، یک تراز مثبت تجاری را تجربه میکند که حاضر به برهم خوردن آن نیست. آنکارا به دنبال افزایش روابط تجاری با ایران با توجه به مشکلات اقتصادی داخلی است. بالتبع فشار حداکثری مانع از این هدف میشود.
- ترکیه، ایران هستهای را به عنوان یک رقیب منطقهای نمیپذیرد. با توجه به آنکه فشارهای صورت گرفته از سوی آمریکا موجب افزایش فعالیتهای هستهای ایران شد و تهران را تا آستانه هستهای شدن پیش برده، ترکیه را به این باور رسانده که فشار حداکثری، هستهای شدن ایران را سرعت میبخشد. بنابراین ترکیه بر دیپلماسی تاکید دارد تا اعمال اقدامات قهرآمیز. با توجه به عدم همراهی ترکیه در پیروی از فشار حداکثری، میتوان مانند دوره نخست، انتظار داشت ترامپ از اهرم کردها علیه دولت ترکیه بهرهبرداری نماید. تفاوت این دوره با دوره نخست در آن است که بازیگری ترکیه در سوریه بواسطه واژگونی نظام اسد و برآمدن هیئت تحریرالشام، افزایش یافته و کردهای سوریه میتوانند هم در امنیت داخلی سوریه و هم مرزهای ترکیه ایجاد اختلال کنند و این موضوع بیش از گذشته برای دولت ترکیه حائز اهمیت است.
2.عربستان
- عربستان در دوره نخست ترامپ از حامیان فشار حداکثری بود و در این پازل به ایفای نقش پرداخت. اما در دوره دوم با توجه به متغیرات ساختاری صورت گرفته رهبران سعودی در یک دوراهی قرار گرفتهاند. از یکسو از ابتدای کار، ترامپ امتیازاتی مانند اعطای نقش میانجیگری فعال در قضیه اوکراین را برای عربستان در نظر گرفته و از سوی دیگر میکوشد عربستان را با حمایتهای تام به ورطه عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی بکشاند. اما تفاوت این دوره با دوره نخست در آن است که دولت سعودی به تنوع بخشیدن در روابط خارجی خود اقدام کرده و نقش قدرتهای بزرگ دیگر همچون روسیه و چین در سیاست خارجی عربستان برجسته شده است. با توجه به نقش این کشورها در چندبعدی شدن بازیگری عربستان، نمیتوان مانند دوره نخست امیدوار بود که رهبران سعودی بیمهابا از فشار حداکثری حمایت خواهند کرد. البته این تعلل به معنای عدم تمایل آنان به فشار حداکثری علیه ایران نیست، بلکه متغیرات منطقهای بر نوع رفتار آنان تاثیر گذاشته و رهبران سعودی را این بار محتاط کرده است. بنابراین با تجدید روابط با ایران، رهبران سعودی میکوشند این روابط را استمرار دهند و خود را حامی علنی فشار حداکثری در این دوره معرفی نکنند. یکی از متغیرات ساختاری مهم، ورود قدرتهای بزرگ در معادلات منطقهای و در سطح ملی، مسئله یمن برای سعودیهاست که آنان علاقهمندند از مسیر تنشزدایی ایران به حل و فصل آن بپردازند. تاکید اعراب بر توسعه اقتصادی بجای رقابتهای سیاسی و ژئوپلیتیک، از دیگر تغییرات نگرشی رهبران عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس است که برای رسیدن به چشماندازهای توسعه خود به ثبات منطقهای نیازمندند.از این جهت فشار حداکثری موجب بیثباتی میگردد و مورد مطلوب عربستان نیست. در واقع راهبرد عربستان در این دوره بر توازن میگردد.
- عملگرایی مهمترین ویژگی سیاست خارجی کنونی عربستان است. عربستان برخلاف دوره اول ترامپ، این بار به مانند ترکیه، فشار حداکثری را عامل سرعتبخشی به برنامه هستهای ایران میداند و بجای تقابل، به مدیریت سطح روابط با تهران گرایش یافته است. توازنگرایی و تغییر نوع نگاه رهبران سعودی در تنوعبخشی آنان به روابط خارجیشان نمود دارد؛ براین اساس، نوع نگاه آنان به مقوله فشار حداکثری از عامل براندازی نظام ایران، به یک عامل فشار در روابط خارجی تغییر یافته است. بنابراین رهبران سعودی با نفس فشار حداکثری ترامپ مخالفتی ندارند اما شیوه اجرایی آن را منوط به سیاستهای مقتضی و تاکتیکی میدانند.
عرفان ابراهیمی
عضو شورای مرکزی کمیته جوانان مجمع جهانی صلح اسلامی