اسلاید شو, یاداشت ها

سفر نخست دونالد ترامپ به غرب آسیا؛ تداوم یا گسست در سیاست خارجی ایالات متحده؟

نخستین سفر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، به منطقه غرب آسیا را می‌توان نقطه عطفی در سیاست خارجی معاصر آمریکا دانست. این سفر، فراتر از یک رویداد دیپلماتیک عادی، بازتابی از تغییرات عمیق در شیوه نگاه واشنگتن به خاورمیانه و نظام بین‌الملل بود. ترامپ که در عرصه داخلی با شعار «اول آمریکا» به قدرت رسید، در نخستین حضور بین‌المللی‌اش نیز تلاش کرد این رویکرد را با اولویت‌بخشی به منافع اقتصادی، قراردادهای کلان و ائتلاف‌سازی منطقه‌ای بازتاب دهد. سفر او به عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی نه‌تنها حامل پیام‌های مشخص برای متحدان سنتی آمریکا بود، بلکه هشداری نیز برای رقبای راهبردی همچون چین و ایران محسوب می‌شد. درک ابعاد مختلف این سفر نیازمند تبیینی نظری از زاویه روابط بین‌الملل و تحلیل دقیق محیط ژئوپلیتیکی و راهبردی منطقه است.

 تحليل تئوريك سفر ترامپ

برای تحلیل این سفر و پیامدهای آن، دو رویکرد مسلط در نظریه‌های روابط بین‌الملل قابل بحث است: واقع‌گرایی راهبردی (Strategic Realism)  و نهادگرایی لیبرال  (Liberal Institutionalism)

بر اساس واقع‌گرایی راهبردی، سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ به‌روشنی بازتابی از تلاش برای حفظ برتری در نظام بین‌الملل تک‌قطبی است، نظامی که به باور ترامپ توسط ظهور قدرت‌هایی چون چین تهدید می‌شود. در این چارچوب، قراردادهای چند صد میلیارد دلاری با کشورهای عربی، نه صرفاً اقدامی اقتصادی، بلکه تلاشی برای تثبیت وابستگی امنیتی و سیاسی این کشورها به واشنگتن و جلوگیری از نفوذ فزاینده پکن تلقی می‌شود. نگاه معامله‌محور ترامپ، نوعی بازتعریف از روابط سنتی ایالات متحده با متحدان منطقه‌ای است که بر پایه توازن منافع مادی و نظامی بنا شده است.

از سوی دیگر، نهادگرایی لیبرال نشان می‌دهد که ترامپ اگرچه در گفتار خود با ساختارهای چندجانبه بین‌المللی زاویه داشت، اما در عمل به دنبال ساخت نوعی نظم منطقه‌ای بود که با حضور نهادهای اقتصادی و امنیتی شکل گیرد. پیشنهادات او برای بازسازی سوریه و لغو تحریم‌ها در صورت همکاری با نظم جدید منطقه‌ای، نمونه‌ای از تلاش برای نهادینه‌سازی قواعد تازه‌ای است که می‌تواند از طریق وابستگی متقابل اقتصادی و ساختارهای همکاری چندجانبه، رفتار دولت‌ها را در بلندمدت تغییر دهد.

 

تحلیل سفر و پیامدهای منطقه‌ای

سفر ترامپ با امضای قراردادهای اقتصادی و نظامی عظیمی همراه بود که نقش تعیین‌کننده‌ای در بازتعریف روابط آمریکا با کشورهای حوزه خلیج فارس ایفا کرد. تمرکز بر حوزه‌های استراتژیکی همچون هوش مصنوعی، صنایع نظامی، و هوافضا، نه‌تنها نمایانگر یک نظم نوین اقتصادی بود، بلکه نشان می‌داد که آمریکا قصد دارد با استفاده از ابزارهای فناورانه، موقعیت راهبردی خود را در منطقه تثبیت کند. در این میان، وعده ترامپ برای کاهش محدودیت‌ها بر صادرات فناوری‌های پیشرفته به کشورهای عربی نیز نشانه‌ای از رقابت مستقیم با چین در حوزه‌های حساس تکنولوژیک بود.

در بعد ژئوپلیتیکی، ترامپ تلاش کرد از فرصت‌های ناشی از تغییر توازن قوا در سوریه بهره‌برداری کند. حمایت از بازیگران جدید، به‌ویژه در صورت تثبیت قدرت محمد الشرع، نشانه‌ای از بازتعریف ائتلاف‌های سنتی و حرکت به‌سوی نظم جدیدی بود که در آن نقش ایران و حتی روسیه به حاشیه رانده شود. چنین رویکردی، اگرچه در ظاهر با زبان همکاری و بازسازی بیان شد، اما در واقع بخشی از راهبرد کلان مهار رقبای ژئوپلیتیکی در قالب «معامله بزرگ» بود.

سفر ترامپ همچنین حامل پیام آشکاری برای تهران بود. با تمرکز بر تثبیت حضور آمریکا در سوریه، حمایت صریح از اسرائیل و تلاش برای همگرایی دمشق با کشورهای عربی، ترامپ راهبردی چندلایه برای کاهش نفوذ ایران در غرب آسیا را پیگیری کرد. از منظر او، تضعیف جبهه مقاومت و ایجاد فشار سیاسی و اقتصادی بر تهران، نه از مسیر تقابل نظامی مستقیم، بلکه از طریق تغییر آرایش قدرت منطقه‌ای و همکاری‌های اقتصادی هدفمند امکان‌پذیر بود.

 

نتیجه‌گیری
نخستین سفر ترامپ به غرب آسیا، تصویری دقیق از تحولات بنیادین در سیاست خارجی ایالات متحده در دوران او ارائه داد. این سفر نه صرفاً یک رویداد دیپلماتیک، بلکه بخشی از یک راهبرد کلان برای بازطراحی روابط آمریکا با خاورمیانه، مقابله با نفوذ چین و ایران، و بهره‌برداری اقتصادی از منابع و فرصت‌های منطقه‌ای بود. استفاده هم‌زمان از ابزارهای نظامی، اقتصادی و فناورانه، در چارچوب یک نگاه واقع‌گرایانه معامله‌محور، سبب شد تا این سفر پیامدهایی فراتر از یک دیدار رسمی داشته باشد.

اگرچه چالش‌هایی همچون تنش‌های ایران و اسرائیل، جنگ در غزه، و تحولات غیرقابل پیش‌بینی در سوریه و اوکراین هنوز پابرجا هستند، اما رویکرد ترامپ نشان می‌دهد که سیاست خارجی آمریکا در حال حرکت به‌سوی الگوی جدیدی است؛ الگویی که در آن تجارت، فناوری و امنیت بیش از ارزش‌های سنتی دیپلماتیک اولویت یافته‌اند. بر این اساس، می‌توان این سفر را نه یک گسست کامل از سیاست‌های پیشین، بلکه گامی در جهت تکامل راهبردی خواند که ضمن حفظ منافع آمریکا، نوعی بازتعریف از نظم منطقه‌ای نیز به‌همراه دارد.

محمدعلی صدیقی

کارشناسی ارشد دانشکده وزارت امورخارجه و عضو کمیته جوانان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


دو − = 1