گفتگو

تروریسم، مولود فروماندگی دولت ها در توسعه متوازن است

جهان اسلام، امروز شاهد فاجعه ایست که رشد بنیادگرایی افراطی برای ملت هایش رقم زده است. تفکراتی که با دستیابی به مدرن ترین جنگ افزارها و حامیان ثروتمند، جهان بویژه خاورمیانه را به ورطه افراط و جنگ هایی مداوم کشانده اند. بی تردید شناخت انواع این طیف ها و خاستگاه تفکریشان، گام اول برای تعیین چگونگی برخورد با آنهاست. خبرنگار شفقنا در گفت وگویی با دکتر قدیر نصری به بررسی این موضوع پرداخته است.

دکتر نصری، عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی که مدیریت گروه روندها در مرکز تحقیقات استراتژیک خاورمیانه را به عهده دارد، تروریسم و اقدام انتحاری و افراطی را مولود فروماندگی دولت مرکزی در توسعه متوازن می داند و می گوید: توسعه متوازن یعنی این که مردم و نخبگان احساس کنند در تقسیم فرصت ها واقعاً دخیل هستند و به صورت گسترده و انبوه و سازمان یافته حذف و مهار نمی شوند.

او تأکید می کند که هیچ کسی مریض و دیوانه نیست خودش را تکه تکه کند تا مثلاً ابوبکر بغدادی خلافت اسلامی را احیا کند! اصلاً این طور نیست. خبرگی بغدادی و دیگر افراطی هایی که یارگیری می کنند این است که با تمرکز بر حاشیه و جذب اعتقادی – مادی آنها، دوره های شست و شوی مغزی حیرت انگیزی را برگزار می کنند.

نصری با اعتقاد بر اینکه معضل خطرناکی مانند داعش و دیگر گروه های افراطی نمی توانند قد علم کنند مگر آن که جهل مقدس، فقر مسلم و تبعیض فزاینده و گسترده دست به دست هم دهند، بیان می کند: قراین و تجارب به ما می گویند دولت های قوی در خاورمیانه، آنهایی هستند که کارویژه های عمومی خود را انجام می دهند و فرصت های اقتصادی اجتماعی را به شیوه ی منصفانه ای توزیع می کنند در غیر این صورت حوادثی مانند انقلاب (مانند مورد ایران در سال ۱۳۵۷)، فروپاشی (مانند سوریه و عراق امروز)، جنگ داخلی (مانند لیبی) و اختناق (مانند عربستان سعودی) و اقسام مختلف نارضایتی در انتظار حکومتهاست. این جاست که می توان گفت دولت در خاورمیانه، هنوز هم موتور تحرک و مرکز ثقل تحول است و همه چیز با دولت آغاز می شود.

گفت وگوی شفقنا با دکتر نصری را بخوانید:

* طیف های افراط گرایان از لحاظ اهداف مذهبی و سیاسی چگونه طبقه بندی می شوند؟

نصری: ابتدا اجازه بدهید ابهام نهفته در کلمه افراط گرایی را روشن کنیم و سپس موضوع را پی بگیریم. کلمه افراطی یا exteremist به فرد یا جریانی گفته می شود که با توسل به خشونت، هدف دوردست و ظاهراً غیر قابل حصول را عملی می بیند و برای تحقق آن می کوشد. این گروهها معمولاً مذاکره گریزند و در هیچ یک از هنجارهای پذیرفته شده ی بین المللی مانند کنواسیون ها، اصل عدم خشونت، احترام به اصل تناسب یا تمایز (نظامی از غیر نظامی) را قبول ندارند و حتی کشتار را نوعی عبادت و تکلیف می شمارند.

با این وصف، تعداد جریان های افراط گرا در جهان اسلام – از اندونزی تا مراکش – قابل توجه نیست و اکثریت با طیف اعتدالیون است. البته این به معنای ضعف اقلیت تروریست یا افراطی نیست. ممکن است فقط یک گروه تروریستی خطرناک تر از دهها گروه میانه رو باشد. به باور من، گروه تروریستی افراطی در مقایسه با گروه میانه رو، حداقل سه ویژگی دارد: اولاً گروه افراطی در مشروعیت نهادها (مانند سازمان ملل) و روال ها (مانند مصونیت غیرنظامیان از کشتار) ی متعارف و قانونی تردید دارد و همه این موازین را نفی می کند.

ثانیاً گروه افراطی، آغازگر و مدافع یک رویارویی نابرابر یا غیر متقارن است یعنی با علم به ضعف-های اساسی خود از حیث تعداد نظامیان، میزان سلاح و سرزمین و پذیرش بین المللی، حکومتی یا پارادایمی را به معارضه می خواهند که از هر لحاظ بر گروه تروریستی برتری دارد.

ثالثاً گروه افراطی معمولاً یک هسته ی حیاتی دارد و چند نوار محافظ. هسته ی حیاتی گروه افراطی را مجموعه ای از ایدئولوگ های معتقد و مجاهدین وفادار تشکیل می دهند و نوارهای محافظ این هسته عبارتند از مجموعه ای از افراد، اقشار و اجزایی که از سوی نخبگان حاکم بر یک کشور یا منطقه، حذف و طرد شده و مغضوب واقع شده اند و هیچ چشم اندازی برای گشایش در آینده ندارند. هسته ی مرکزی گروه افراط گرا، معمولاً با توسل به توجیهات شرعی یا محاسبات عقلانی، ارتکاب خشونت و حتی مرگ و شکنجه را توجیه می کند؛ بنابراین، افراط گرایی در منطقه ای رشد می کند که مصائب کنونی و یأس آتی، زمینه ثبات و رضایت را از بین برده یا می-برد.

*با این دسته بندی، افراط گرایان خاورمیانه را چگونه می توان دسته بندی کرد؟

نصری: افراط گرایان خودشان در قیاس با میانه روها یک دسته کامل هستند اما با مصادیق مختلف. یعنی همه این افراطیون یک هدف دارند و آن عبارت است از احیای موازین شریعت و نفی انواع ایدئولوژی های مصنوع بشر مانند سکولاریزم و سوسیالیسم و سلطنت و دموکراسی لیبرالی. از منظر افراطیون همه این نظام ها نوعی بدعت و شرک است که باید منکوب و با خلافت اسلامی جایگزین شوند. در حال حاضر جریان های وهابیون، دیوبندیه، طالبان، القاعده و داعش را می توان پنج نحله افراطی به شمار آورد که همگی می کوشند به جای تبلیغ، اقدام مسلحانه داشته باشند و به جای انتظار برای فروپاشی و زوال رقیب، در صدد انتحار و انهدام دشمنان خود هستند.

نخستین گروه افراطی، وهابیون هستند که حدود ۲۵۰ سال پیش در ناحیه نجد و توسط محمد بن عبدالوهاب آغاز گشت. محمد بن عبدالوهاب نزد پدرش فقه حنبلی خواند و همسو با عقاید مرادش ابن تیمیه و ابن قیّم الجوزیه (هر دو در قرن هشتم هجری) به اصالت ظاهر حدیث باور داشت و کارهایی مانند شفاعت، سوگند به غیر خدا، زیارت قبور و برپایی گنبد و بارگاه را شرک و کفر می شمرد و تشیع و تصوف و فلاسفه را نوعی شرک در آیین حق می شمرد. به باور این گروه، مسلمانان به مرور زمان غرق در کفر و شرک و بت پرستی شده اند به طوری که دین موجود را نمی توان دین اسلام نامید و سراپا تحریف و بدعت شده است. محمد بن عبدالوهاب در کتاب معروفش به نام «کشف الشبهات»، بارها مسلمانان زمانه اش را مرتد و کافر و منافق و نادان و شیطان می خواند و ریختن خون و تصرف مال آنان را مباح می شمارد. از نگاه او هر کس دعوت محمد بن عبدالوهاب را بپذیرد مسلمان است و مسلمانی فقط به ایراد شهادتین نیست بلکه عمل و پایبندی عملی است که اهمیت دارد. مهمترین دگر وهابیون ۲۵۰ سال پیش، ترکان عثمانی، شیعیان ایرانی و یونانیان بودند که اتفاقاً هر سه غیر عرب بودند و تأکید بر غیر عرب بودن آنها، وهابیون را در سرزمین اعراب نجد و یمن موجه ساخت. در حال حاضر هم همان عقاید کم و بیش نزد وهابیون محترم است و ایده ی بازگشت به سنت اولیه یا سلف صالح، همچنان بسیج کننده است. در سالهای اخیر وهابیون به دو دسته تقسیم شده اند:

–      وهابیون جامی که مدافع آل سعود هستند و در حوزه بوروکراسی، قبایل، تجارت و علمای دینی هوادار دارند.

–      وهابیون سروری که وهابی ولی منتقد آل سعود هستند. پادشاه فعلی عربستان – ملک سلمان – خود از شاخه سروری است و ذهنیت بسیار معارضی علیه شیعه دارد.

آن چه مایه ی حیات و دوام وهابیون در جهان امروز است پیوند با آل سعود و شارژ مشروعیتی حکومت سعودی است. این گروهها بواسطه سیطره بر دستگاه فقه حنبلی و موازین دینی، همه اقدامات آل سعود را توجیه می کنند و همین ائتلاف استراتژیک سبب ثبات در عربستان سعودی شده است. طی سالیان اخیر، تعداد قابل توجهی از وهابیون به تشکیلات متفاوتی چون القاعده، داعش و طالبان ملحق شده اند.

دومین گروه افراط گرای اسلامی گروه دیوبندیه است که سرچشمه فکری صالبان فعلی (شاخه قندهار و شاخه فراه)، سپاه صحابه (و شاخه نظامی اش جنگوی) و جماعت التبلیغ به شمار می رود. دیوبندیه همچنان پایبند به آرای ابن تیمیه است که شیعه را کافر می شمارد. اما تفاوت دیوبندیه با وهابیان این است که دیوبندیه گرایش به حنفی دارند و حنبلی نیستند. ابن تیمیه به عنوان مرشد فکری وهابیون، علیه خاتمیت مذاهب فقهی قیام کرد و تصریح نمود که مذاهب چهارگانه مالکی، شافعی، حنفی و حنبلی، کار را تمام نکرده اند و می توان در خصوص شیوه ی صحیح اعمال و تکالیف به اصول نخستین اسلام رجوع کرد و این رجوع برای همگان مجاز است. دومین تفاوت دیوبندیه با وهابیون این است که اینان به اندازه وهابیون با تصوف ستیز نمی کنند و حتی بعضاً خوی اخلاقی هم یافته اند در حالی که نگاه وهابیون فقط فقهی و ضد تصوف بوده و عرفان و تصوف را نوعی شرک می دانند. به خاطر همین اختلافات علمای وهابی الأن نسبت به دیوبندیه که رشد هم دارد موضع انتقادی دارند که نمونه آن کتاب «جهود علماء الحنفیه فی ابطال عقاید القبوریه» است که دیوبندیه را در عداد قبوریه یعنی همردیف شبعه و بریلوی ها ذکر می-کنند.

از نگاه هر دو جریان فوق (وهابیه / دیوبندیه) جریان هایی مانند شیعه کافر و گروهی مانند اخوان المسلمین منحرف هستند.

سومین گروه افراطی در جهان معاصر گروه القاعده است که وارث گروه الجهاد و نیز گروه شباب محمد، جهاد اسلامی و تکفیر و الهجره است. همه این گروهها محصول افکار سید قطب هستند. در مورد افکار سید قطب مطالب زیادی گفته شده است اما آن چه برجسته نشده اولویت سید قطب در احیای اسلام است. سید قطب، غرب و دست نشانده های آن را هدف گرفته بود و کلیت تمدن مدرن و محصولاتش را نامشروع می دید. پیروان تعالیم سید قطب پس از تجاوز شوروی به افغانستان عازم این کشور شده و با برخورداری از کمک های آمریکا، عربستان سعودی و حتی ایران، شوروی را وادار به عقب نشینی کردند. این افغان – عرب ها، گروه القاعده را به وجود آوردند که چهارمین گروه افراطی فعال در جهان معاصر به شمار می آید. القاعده با استفاده از تجربه ستیز با شوروی روحیه جهاد با آمریکا را داشت و با توسل به بهانه حضور نیروهای آمریکایی در سرزمین حجاز، اعلام جهاد کرد و منافع آمریکا و متحدانش را هدف حمله گرفت. حمله به متروی لندن، حمله به قطار اسپانیایی یا اتباع و پایگاههای آمریکا در آفریقا و خاورمیانه در کارنامه القاعده وجود دارد اما نمره بیست و امتیاز ممتاز القاعده، حمله به برج های دوقلو در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است که به نحوی تاریخ سیاسی جهان و ترتیبات بین المللی در امنیت را متحول ساخت. القاعده شیعه را دشمن بعید می دانست ولی آمریکا و غرب را دشمن قریب می شمرد و همین رویارویی بین القاعده – آمریکا مجالی به ایران داد که در دهه اول قرن بیست و یکم، محور مقاومت را تقویت و از جنگ علیه اسراییل حمایت مؤثری به عمل آورد و مواضع خود در عراق را تقویت کند. اما با عقب نشینی آمریکا از عراق در سال ۲۰۱۳ و هراس عربستان سعودی و متحدینش از برآمدن جنبش های شیعی، آنان را وسوسه کرد که متحدین منطقه ای ایران (از جمله سوریه) را متلاطم کنند اما نه به دست القاعده (که مطرود آمریکا بود) بلکه با استفاده از گروههای جدیدی مانند النصره، احرارالشام، جیش الفتح، جیش العدل و جیش الأسلام و حتی خود داعش. مجموعه این گروههای فعال در سوریه و یمن و عراق، پنجمین موج افراط گرایی و پساالقاعده هستند که با هدف بازگشت به سلف صالح به شیوه متفاوتی از القاعده عمل می کنند. یعنی اینان به جای مبارزه بین المللی، همه جایی و همه-گاهی با غرب و آمریکا، این بار سرزمین و مقصد و مقصود معینی یعنی سوریه و عراق را هدف گرفته اند و با دعوت مسلمانان به هجرت، زندگی اسلامی، زکات اسلامی، جهاد نکاح، جهاد اسلامی و امثالهم قصد دارند تأسیس خلافت کنند و بعد از تصرف قلمروهای اسلامی، جنگ با غرب را آغاز نمایند. این جنگ ابعاد متعددی دارد که ابعاد رسانه ای، خشونت بار و اطلاعاتی آن بسیار بیشتر قابل توجه است.

در خارج از محدوده خاورمیانه هم باید به گروههایی مانند بوکوحرام نیز اشاره داشت. همچنین گروههای اسلامی فعال در لیبی و مصر (گروه اسلامی شبه جزیره سینا) نیز قابل توجه هستند که مطالبه شان بسیار نزدیک به داعش است. سید قطب، ابوبکر بغدادی، ابومحمد جولانی همگی سبک های زندگی غیر اسلامی را جاهلی و شایسته کشتار می نامند.

همه ی این ماجراها با تعطیلی تفکر در عالم اسلام طی سیصد سال اخیر شروع شد. وابستگی به غرب و تحمل فشارهای سیاسی نظامی آن در مناطقی چون کشمیر، فلسطین، افغانستان، عراق، قره باغ و چچن و بوسنی موجب تراکم خشم و تبلور در قالب گروههای جهادی شده است.

*با این وصف، گروه های افراطی فعال چگونه یارگیری می کنند و گسترش می یابند؟

نصری: ببینید، ماهی گرفتن از رودی که آبش خشک شده یا سیب چیدن از درختی که زمین افتاده است کار سختی نیست. شما به ترتیب نیروهای فعال در سپاه داعش نگاهی بیندازید می بینید که مغضوبین حکومتها، طردشدگان نظام های حاکم، فقرای اقتصادی و کسانی که امید به گشایشی در آینده نمی بینند دعوت داعش را جذاب می بینند. شما کتاب «خلافت مجازی» نوشته یعاکو لاپین که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده را نگاه کنید! در این کتاب به وضوح توضیح می-دهد که چگونه طی چندین سال گذشته، معترضین و مغضوبین را سازماندهی کرده اند. تعداد قابل توجهی از کسانی که شکنجه و تحقیر غربی های مسیحی را چشیده اند روانه قلمرو داعش می شوند. بسیاری از افرادی که تنها و یگانه پیشه شان مجاهدت است و از افغانستان تا کشمیر و بوسنی جنگیده اند هم، امروز به سوریه و عراق آمده اند و این منطقه را فاز دیگری از پروژه «جنگ و دیگر هیچ» می دانند. مطمئن باشید بعد از بحران سوریه هم، این گروه از جای دیگری سر بر می آورد برای اینکه این مکانیسم مولد افراطی گری فعال است. این روش را من در جای دیگری تشریح کرده ام. جهل مقدس، عقب ماندگی فقهی، فروماندگی دولت در تعمیم دادگستری ملی، آموزش عمومی و بهداشت و درمان و اشتغال آبرومند همگی دست به دست هم داده و این بلیه را عارض جهان اسلام کرده اند. شما کافیست وضع سیاست و حکومت و جامعه پذیری در پاکستان را مطالعه کنید! پاکستان امروز به تنهایی بیش از نیمی از مجاهدین جهان را تولید می کند. جمعیت زیاد و ناکامی دولت در پوشش اجتماعی سیاسی دادن به این انبوه انسان، سبب می شود خانواده ها یکی دو تا از فرزندان خود را به مجاهدین بسپارند. در افغانستان، غرب عراق، جنوب سوریه و بعضی مناطق آسیای مرکزی هم وضع بهتر از این نیست.

*آیا امکان یارگیری افراطیون از کشورهای ایران و ترکیه هم وجود دارد؟

نصری: اصل امکان یارگیری که کاملاً بدیهی است اما کمیت و کیفیت آن مهم است. من اخیراً مقاله  ای خواندم و ترجمه هم کردم که پرسیده بود چرا شهروندان ترکیه به داعش می پیوندند؟! در این مقاله، فرضیه ی فقر و بیسوادی هم رد شده بود یعنی ۱۱۵ عضو ترکیه ای داعش که نویسنده با آنها مصاحبه کرده بود، اصلاً بیسواد یا فقیر نبودند بلکه از حیث سواد و پرستیژ و ثروت وضع بهتری هم داشتند. شخصاً فکر می کنم که یافته ی آن مقاله نمی تواند برای آینده هم پاسخگو باشد. این قاعده ی کلی را نباید فراموش کرد که تروریسم و اقدام انتحاری و افراطی، مولود فروماندگی دولت مرکزی در توسعه متوازن است.

توسعه متوازن یعنی این که مردم و نخبگان احساس کنند در تقسیم فرصت ها واقعاً دخیل هستند و به صورت گسترده و انبوه و سازمان یافته حذف و مهار نمی شوند. علاوه بر این، در خاورمیانه ی امروز به خصوص در ایران و ترکیه هنوز هم استقلال یک اصل بسیج کننده است. عده قابل توجهی هستند که می توانند با توسل به مفاهیمی چون خودفروختگی، دست نشاندگی و مزدوری و امثالهم تشکیلاتی را دست و پا کنند. این را هم فراموش نکنید جریان افراطی نیاز به گسترش ندارد بلکه نیازمند یک هسته ی مرکزی است.

*پس چامسکی درست می گوید که تروریسم ریشه ی اجتماعی دارد؟

نصری: بلکه، کاملاً درست می گوید. هیچ کسی مریض و دیوانه نیست خودش را تکه تکه کند تا مثلاً ابوبکر بغدادی خلافت اسلامی را احیا کند! اصلاً این طور نیست. خبرگی بغدادی و دیگر افراطی هایی که یارگیری می کنند این است که با تمرکز بر حاشیه و جذب اعتقادی – مادی آنها، دوره های شست و شوی مغزی حیرت انگیزی را برگزار می کنند. در کتابی که عرض کردم (خلافت مجازی)، گروههای افراطی تشکیلاتی دارند به نام خلافت مجازی در عرصه اینترنت. در این برنامه، خلافت اسلامی به صورت مجازی به عضوگیری، تبلیغ ایدئولوژیک، آموزش نظامی و پیشنهاد اقتصادی به علاقه مندان می پردازد. چهار وزارت خانه جنگ، مالیه، خارجه و اخلاقیات به هواداران یاد می دهد که چگونه می توانند به القاعده / داعش ملحق شوند.

اکنون سخن چامسکی را می توان جدی گرفت اما به آن می توان این نکته را اضافه نمود که چرا میلیون ها نفر از حیث مالی و آگاهی و سیاسی عقب مانده اند که بهترین ترجیح شان، عضویت در گروههای جهادی است. این جاست که مؤلفه های مختلفی مانند مداخله خارجی، تبعیض داخلی و دولت های فاسد صاحب نقش می شوند. واقعیت این است که معضل خطرناکی مانند داعش و دیگر گروههای افراطی نمی توانند قد علم کنند مگر آن که جهل مقدس، فقر مسلم و تبعیض فزاینده و گسترده دست به دست هم دهند. شاید بپرسید که اگر فقر و جهل موجب رونق فعالیت افراطیون است در مورد افرادی که با وجود تمکن مالی و اقتصادی عضو این گروه ها می شوند چه می توان گفت؟ پاسخ این است که اولاً تعداد این افراد، چندان هم زیاد نیست و ورود افراد خارجی (مانند نسل دوم پاکستانی ها یا سعودی ها)  در گروه های افراطی به خاطر ماهیت شبکه ای و غیر سلسله مراتبی این سازمانهاست. یعنی در این گروه ها، هر کسی ایده-ای داشته باشد شانس عضویت و ارتقای مقام دارد بدون آن که محدودیتی وجود داشته باشد. ثانیاً مسلمانان تحصیل کرده ای که رنج تبعیض را از اروپاییان مسیحی دریافت می کنند انگیزه ی بیشتری دارند تا انتقام بگیرند. ثالثاً خانواده های بسیاری از غربی ها و حکومت های منطقه دستگیر، شکنجه و اعدام شده اند و باورهای محلی ایجاب می کند که انتقام این تلفات گرفته شود. بالاخره باید به تازه مسلمان هایی اشاره کرد که به همت گروه های اسلام گرا جذب اسلام شده اند. گروه های اسلامی با سوءاستفاده از آزادی های مدنی موجود در کشورهای غربی، می توانند آزادانه تبلیغ نموده، افراد خسته (از تنهایی مدرن و زندگی بی معنا و ماشینی) و کنجکاو و ماجراجو را جذب کنند. چشمک های آینده را می توان مشاهده کرد: قراین و تجارب به ما می گویند دولت های قوی در خاورمیانه، آنهایی هستند که کارویژه های عمومی خود را انجام می دهند و فرصت های اقتصادی اجتماعی را به شیوه ی منصفانه ای توزیع می کنند در غیر این صورت حوادثی مانند انقلاب (مانند مورد ایران در سال ۱۳۵۷)، فروپاشی (مانند سوریه و عراق امروز)، جنگ داخلی (مانند لیبی) و اختناق (مانند عربستان سعودی) و اقسام مختلف نارضایتی در انتظار حکومت هاست. این جاست که می توان گفت دولت در خاورمیانه، هنوز هم موتور تحرک و مرکز ثقل تحول است و همه چیز با دولت آغاز می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− 6 = یک