اسلاید شو, تریبون

تروریسم و صلح عادلانه

ابر انگاره صلح عادلانه مملو از مضمونی عمیق است، کاملاً به موقع و مفید می‏باشد و باید هر کاری کرد تا به شکل یک تئوری توسعه یافته و عملاً پیاده شود. ما نباید برای هر صلحی تقلا کنیم بلکه باید فقط در تلاش برای رسیدن به صلح عادلانه باشیم. غرب همیشه به قدر کافی کامل نیست که این دیدگاه را بررسی و به حالت منطقی درآورد.
مرتبط ساختن جنگ با تروریسم و استراتژی دستیابی به صلح عادلانه در یک موضوع مشترک ما را به ملاحظات زیر می‌کشاند:
• جنگ ناعادلانه
• جنگ عادلانه
در کل اروپا و غرب تلاش بسیاری کرده اند تا ابرانگاره جنگ عادلانه را به طور فلسفی مطرح کنند. مبانی این ابرانگاره تفحص‌های هوشمندانه اولین مدرن اروپایی دینی سنت اگوستین بود که این ایده را تدوین کرد؛ عادلانه جنگی است که عادلانه در می‏گیرد. این ایده توسعه بیشتری پیدا کرد و اصول و ضوابط آن تثبیت شده‌اند (تقسیم شده به دو گروه به ترتیب حقوق در ورود به جنگ و حقوق حاکم بر زمان جنگ.
جالب اینکه در اوایل عصر میانه در سرزمین های باستانی بلغارستان، بوگومیل (یک جنبش معنوی نزدیک به مانویت و جایگزینی برای دین رسمی) کمک چشمگیری به تئوری جنگ عادلانه کرد و این اصل را تدوین نمود که حتی جنگ عادلانه هم باید به روشی عادلانه درگیرد.
می‌توان اصول جنگ عادلانه را برای به کارگیری خشونت در نیل به اهداف سیاسی به کار گرفت. ضرورت آن از یک سؤال مرتبط با تروریسم منشأ می‌گیرد که هم چنان بی‏پاسخ مانده و بحث و جدل شدیدی بر سر آن وجود دارد: جدا کردن مرز بین تروریسم و مبارزه برای آزادی. اگر هرگونه به کارگیری خشونت را رد کنیم آن وقت کسانی که تمام اسباب و راه‏های صلح آمیز رهایی بخشی، نیل به اهداف خود، آرزوها و آرمان هایشان را از دست داده اند چه باید بکنند؟
به نظر من هنگامی که سعی داریم چیستی و ماهیت تروریسم را روشن کنیم باید تأکید از نظر به کارگیری خشونت را بر دو سؤال زیر داشته باشم: آیا خشونت به کار گرفته شده؟ و چرا خشونت به کار گرفته شده؟
حال می‌توانم فرضیه کاری خود را بسازم:
آن‌ها که برای نیل به اهداف سیاسی خود اعمال خشونت می‌کنند کلاً به دو گروه تقسیم بندی می‌شوند:
• تروریست‌ها
• مبارزان آزادی
زمانی که خشونت برای تحمیل کردن میل و اراده، فرهنگ، ایدئولوژی و هویت یک نفر بر دیگران، برای ایجاد هرج و مرج و نابسامانی، برای از بین بردن خط سیر عادی امور اعمال شود می‌توانیم درباره‌ی تروریست‌ها حرف بزنیم. هنگامی که خشونت برای رسیدن به آزاد (از بردگی، از ظلم یک کشور بیگانه، از تحمیل فرهنگ، دین، هویت و ایدئولوژی بیگانه) اعمال شود می‌توانیم درباره مبارزان آزادی سخن بگوییم. پس هر متجاوز یا تروریستی می‏تواند یک هدف عالی تر را مطرح کند و اعمال وحشیانه تروریستی بشود.
در پیگیری اهداف عادلانه باید به طریقی عادلانه عمل کرد مضمون آن این است که یک مرز باریک بین مبارزان آزادی و تروریست ها وجود دارد که از میان عدم مقبولیت کامل، صریح و آشکار و مقوله‏ای ویرانگری می‏گذرد که به طور عمد حیات، سلامت و جان و مال مردم بیگناه را هدف قرار گرفته و همینطور از عدم مقبولیت حمله به قسم خاصی از زیرساخت ها نیز عبور می‏کند مانند بیمارستان، ساختمان های مذهبی، مدارس و دانشگاه‏ها، سدها، تأسیسات هسته‏ای و سایر موارد.
به عقیده من استفاده از تروریسم برای تبدیل صلح ناعادلانه به صلح عادلانه غیر ممکن است حتی برای رسیدن به صلح عادلانه باید به روشی عادلانه عمل کنیم. صلحی واقعاً عادلانه است که فقط با اسبابی عادلانه حاصل شده باشد. اجازه دهید کمی در مورد صلح عادلانه اضافه کنم:
در غرب وقتی به صلح می‏اندیشیم آن را یک ارزش ویژه حیاتی و بایسته تصور می‏کنیم که فینفسه و به خودی خود یک ارزش است. به عقیده ما وجود صلح برای تضمین حیات عادی جامعه یعنی زندگی بدون خشونت وزورگویی همراه با آزادی و ثبات کفایت می‏کند و ما فقط صفات مثبت را به صلح اطلاق می‏کنیم.
اما وجود صلح به خودی خود منجر به محقق شدن تمام این صفات مثبت که به آن اطلاق کرده‌ایم نمی‌شود. بدون شک حتی اگر صلح هم ناعادلانه باشد می‏توند مردم را سرکوب و آنها را از آزادی و آینده محروم سازد. صلح پایان روند نیست بلکه تازه شروع آن است. صلح فقط یک پیش نیاز است و برای زندگی بهتر، ایمن تر و باثبات تر یک شرط لازم اما ناکافی است.
افراد ثروتمند، قدرتمند، پیشرفته و موفق به منظور محقق ساختن منافع شخصی خود و رسیدن به نتایج و دستاوردهای آن جویای صلح هستند. در عین حال فقرا، ضعفا، در حال پیشرفت‌ها و ناموفق‌ها اگر این صلح باقی بماند کاستی ها و نقایص خود را حفظ کند و سعادت، امنیت و ثبات را برای آن ها به ارمغان نیاورد نمی‌توانند از این صلح برخوردار و بهرمند شوند.
از نظر غرب صلح یک ارزش کمی است یعنی صلح بیشتر، بهتر اما از نظر شرق و یا از نظر کشورهای در حال توسعه صلح یک ارزش کیفی است که بر اساس عدالت سنجیده می‏شود. واقعاً لازم است که غرب بداند کشورهای در حال توسعه فقط صلح را نمی خواهند بلکه خواهان صلح عادلانه هستند. هر صلحی که به ظاهر این کشورها را کند یا بدون توسعه کند، دستیابی به دورنما را دشوار یا تردید آمیز کند از نظر آنها یک ارزش مطلوب نیست چون یک چنین صلح ناقصی از نظر آنها ادامه سیاست کهنه است (یعنی استعماری، تاراج و چپاول، استثمار، تصرف، سرکوبی) که اسباب آن عوض شده است.

البته برقراری صلح عادلانه یک سؤال بشریت است که تا به حال در طول ۹۰ -۷۰ قرن هنوز پاسخی نگرفته. سیاستگذاری های بزرگ همیشه به نفع قوی ترها بوده اند: در سطح بین‏ المللی به نفع توسعه یافته ترین کشورها و در سطح کشوری به نفع ثروتمند ترین گروهها از این جهت این باور که دستیابی فوری به صلح برای هر کس و صلح عادلانه برای همه امکان پذیر است به منزله آرمانشهر می‏باشد بااین حال کار مهمی که ما باید انجام دهیم تلاش و پایداری برای برقراری روابط عادلانه تر و متحدانه تر در میان کشورها و در میان گروه‏های اجتماعی داخل کشورها است. اگر کشورها و ملت بتوانند بفهمند که دنیای ما چقدر شکننده و آسیب پذیر است و چقدر سریع دستخوش نابسامانی و هرج و مرج می‏شود آنگاه بشریت می‌تواند به سمت «صلح ابدی کانت» پیش برود که بر اساس آن روش های صلح آمیز برای حل و فصل درگیری ها طلب می‏شوند و اهداف مشترک، ارزش های مشترک و منافع مشترک در صدر منافع فردی شرکتی، گروهی، خصوصی و خودخواهانه قرار می‏گیرند.

 

نویسنده:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ ۶ = سیزده