نشست «ریشهها و زمینههای سیاسی و فرهنگی قرآن سوزی در اتحادیه اروپا» با حضور حجتالاسلام یحیی جهانگیری، استاد حوزه و دانشگاه؛ سهراب سعدالدین و مصطفی موسوی به عنوان کارشناسان اروپا در اندیشکده جریان برگزار شد.
موسوی از دیگر کارشناسان مسائل اروپا در ادامه این جلسه گفت: تبارشناسی اسلامستیزی در غرب را از دید تجربیات خودم و واقعیتهای رسانهای که حاکم بوده، میتوانیم با سه موج اساسی مواجه بدانیم، وی افزود: موج اول، اسلامهراسی است. مشخصه این دوره، دشمنی با اسلام به عنوان دشمن دور بود؛ یعنی همان دشمنی که در آسیای غرب بود و رقیب تمدنی محسوب میشد. موج دوم، دشمنی با اسلام به عنوان دشمن نزدیک؛ یعنی دشمنی که از جهت فرهنگی و تمدنی تفاوت دارد، اما داخل مرزها دیده میشود. موج سوم، بیشتر تقلیل اسلام به یک پدیده فرهنگی سکولار و لیبرال بود.
امواج اسلام هراسی
وی اشاره کرد: موج اول، موجی است که در ایران به آن بیشتر پرداخته شده است. افرادی دارای نفوذ که در اتاق اندیشهورزی و رسانههای مشخص هستند. اگر کسی بخواهد اقتصادی سیاسی جریان اسلامستیزی را در این سالها بررسی کند، میتواند به یک حلقه دویست، سیصد نفره به صورت مشخص برسد. در تحلیل رسانهای و سازمانی این نکته به شدت مشخص است که در آمریکا و انگلیس جنگ ترور را رهبری کردند. علیرغم اینکه اسلامستیزی و اسلامهراسی به شدت در فضای فرهنگ عمومی حضور دارد، وقتی انتشارات و منابع اقتصادی و رسانهای بررسی میشوند، به اسمهای مشخصی میرسیم. شخصیتهایی که به لابیهای صهیونیستی متصلند. چارچوب نگاه تمدنی و جنگ تمدنهای هانتیگتون مسئله عصر بوده است.
موسوی ادامه داد: موج دوم اسلامستیزی، در استمرار فضای جهانیسازی و بحث مهاجرت و جنگهای ویرانکنندهای است که در آسیای غربی اتفاق میافتد. در این شرایط بحث مهاجرت بسیار جدی میشود. 2008 تا 2017 زمانی است که سیل مهاجران به کشورهای غربی اتفاق میافتد و جنگهای آسیای غربی کمتر میشود.طبیعی است که اسلامستیزی موجب تعارضهای فرهنگی مختلفی میشود، اما اسامی گروهها و افرادی که این تعارضها را مدیریت میکنند، قابل ردیابی هستند. از انگلیس که EDL را به رهبری تامی رابینسون بابت اسلامهراسی جلو برد تا مدیریتی که اسرائیل به صورت هوشمندانه در حوزه دیپلماسی عمومی در قضیه شارلی ابدو انجام داد و در آن راهپیمایی، نتانیاهو در رأس آن قرار گرفت و سفارتخانههای اسرائیلی هم طی پوستری گفتند این چیزی که با آن مواجه هستید، چیزی است که هر روز با آن سر و کار داریم؛ یعنی در موج اول اگر سیاست خارجی منتفع است، در موج دوم، دیپلماسی عمومی شروع به حرکت میکند. در حوزه مقابله عینی با ورود مهاجران میبینیم در مجارستان روابط خوبی با نتانیاهو تشکیل میدهد. دو تا از مشاوران تبلیغاتی مثل «فینکلستاین» را کمک میکند تا سیاست مدیریت تصویر مخالفت با مهاجران را انجام دهد. «گرید ولدِز» یکی از شخصیتهای دیگری است که در این زمینه کمک کرده است.
وی افزود: ما مسئله اسلامهراسی را هرچند تابع عوامل علمی و فرهنگی و میدانی میدانیم که در دوران جهانی شدن ممکن نبود اتفاق نیفتد، منتها نحوه مدیریت آن به شدت تابع مهندسی خاصی بود. متأسفانه هم بررسی رسانهای و فرهنگی و هم بررسی علمی این موجها کمرنگ بوده است. این دوره تمام میشود؛ یعنی در موج سوم شاهد این هستیم که دیگر اسلامستیزی به این نحو وجود ندارد.
بخشی از اسلامهراسی در اروپا توسط گروههای تکفیری است
موسوی گفت: نکته دوم که معمولاً در تحلیلهای داخلی و دانشگاهی که کمتر به آن پرداخته میشود، این است که مسئلهی نمود مسلمانان در غرب به شدت مسئله حادی بود که در این سالها با توجه به فعالیت امامهای سلفی و جمعیتهای سلفی این تعارضها شکل گرفته است. هرچند افراد خاصی سازماندهیها را انجام دادند، اما مسئله به شدت جدی بود. نحوه تعاملی که خود مسلمانان دارند و نقشی که در این اسلامهراسی داشتند، باید دیده شود. بخشی از اسلامهراسی توسط همان گروهی بود که ما در خاورمیانه با عنوان تکفیریها دچار مشکل شدیم.
رفتار افراطی مسلمانان سبب سوءاستفاده جریان صهیونیست شد
وی با اشاره به اینکه جریان صهیونیستی به شدت بر نتایج این دوره تأثیر گذاشته است، گفت: اما حقیقت آن است که نحوه فعالیت مسلمانان و نحوه بروز و ظهور آنها مسئلهای است که ما هم باید آن را درک کنیم. حرکت افراطی آنها سبب سوءاستفاده جریان نفوذ شد.
این کارشناس مسائل اروپا ادامه داد: از سال 2017 به بعد احساس میکنم پارادایم اسلامستیزی به شدت تغییر یافت. شاهد این بودیم که رویکردهای پروکراسی و رویکردهای محافظهکار کمکم توانستند آن نوع اسلامی که رویکرد سیاسی خودشان بود، جذب کنند و به تدریج دغدغه قبلی جای خود را به دغدغههای جدیدتری داد. پس از مدتی در نتیجهی اسلامهراسی در دوره اول و دوم، سؤال بعدی این است که درست است فرهنگ ما با این مسلمانان تندرو تطبیق نداشت، اما چطور شد این مسلمانان وارد کشورهای ما شدند و چه بسا دشمنان اصلی، دولتهای اسلامی ما باشند. به نحوی مسئله اصلی، اسلامستیزی است، خصوصاً اینکه پس از مدتی برای اهداف سیاست خارجی خاصی استفاده شده بود، اما در عین حال در چشم طیف اصلی که دغدغه اسلامستیزی و ادغام بومی داشتند (یعنی طیف کارگر کشورهای غربی) کمرنگ شد و شاهد این هستیم که مسلمانان در جریانات سیاسی غربی ادغام میشوند.
نقش صهیونیست در مسئله قرآنسوزی
موسوی افزود: سؤال بعدی این است که چرا قرآنستیزی اکنون دوباره مطرح شده است؟ به نظرم مسئله ادغام مسلمانان، مسئله اول نیست و بر خلاف دورههای قبل که شاهد قرآنسوزی و تجمع بودیم، این حرکتها خاصیت مردمی و پوپولیستی کمی پیدا کردند؛ یعنی طیف کارگری که اخبار این قرآنسوزی را پیگیری میکنند، نسبت به اوج آن که 2015 و 16 باشد، به شدت کم شده است. وقتی روند این آتشسوزی در یک ماهه اخیر را دنبال میکنیم، به نظرم بیشتر به تحلیلهای فنی ژئوپولتیک مرتبط میشود. این فرد عراقی در فضای خود غربی زیاد انعکاس نداشت، منتها یک ماه قبل پالادان که قرآن را آتش زد، در اعتراض به عضویت سوئد در ناتو بود منتها شروع حرکت از آنجا بود. وقتی در اخبار میبینیم که چه کسی پول و مجوز و امکانات این فرد را تهیه کرده، به فردی به نام «چنگ فک» میرسیم که این فرد صهیونیستی در یک پایگاه خبری در روسیه کار میکند و پولش را هم شخصی به اسم «ایلیان» اسرائیلی سوئدی تأمین میکند.
وی ادامه داد: انسان احساس میکند بیشتر از آنکه این حرکت در افکار عمومی انعکاس یافته است، با توجه به ارتباطات روسی آن نشریه، شاید این شبکه اسرائیلی بیشتر به دنبال اعمال نفوذ و بازیگری در روابط ناتو، سوئد و روسیه باشد. شاید نظر شاذی است، اما دیدن تعاملات رسانهای در شبکههای اجتماعی، نشان میدهد جامعه اروپا از این مسئله گذشته است؛ نه به این معنا که این مسئله حل شده است. برایشان سؤال شده که چه کسی مسلمانان را داخل کشور آورده است و بخشی هم درگیر ادغام شدند و پذیرفتند چه در احزاب پروکراسی و … مسلمانان را میتوان به کار گرفت و مسلمانان نیز این نقشها را پذیرفتند.