ازمنظر بسیاری تحلیلگران، اجلاس اخیر بریکس در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی را می توان به مثابه نقطه آشکارسازی در تغییر ساختار نظام بین الملل تحلیل کرد. این تغییر ساختار قطعاً مرهون طی شدن روندی نسبتاً طولانی است، اما ظهور بریکس با ساز و کارهایی معطوف به دو مؤلفه انعطاف پذیری وهم افزایی نقطه عطفی در این روند به شمار می رود.
یکی از مهم ترین ویژگی های بریکس به چالش کشیدن ساختارهای قدرت در نظام بین الملل است. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ساختار کلان امنیتی و اقتصادی را قدرتهای پیروز و در رأس آنها آمریکا تعریف کردند و بر همان مبنا دلار با عنوان واحد پول آمریکا به معیار و شاخص تبدیل شد. حتی سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول نیز حول پارادایم اقتصاد لیبرالیستی و بر محوریت دلار شکل گرفتند.
از نیمه فرن بیستم تاکنون دغدغه ای مهم و اساسی ذهن مخالفان نظام لیبرال دموکراسی در جهان را نسبت به خود مشغول کرد؛ آینکه آیا ساختار تجارت جهانی تعریف و تثبیت شده کنونی بر مبنای فاعلیت و محوریت غرب قابل تغییر است؟
در پاسخ به این دغدغه، در دهه ها و سال های اخیر موارد زیادی مطرح شده است. تشکیل سازمان همکاری های شانگهای یا اتحادیه اوراسیا پاسخی عملیاتی به این دغدغه کلان به شمار می رود. این سازمان ها و مجامع تشکیل شدند تا به نوعی تأثیر سلبی محوریت دلار بر روی معادلات اقتصادی کشورهای عضو را به وسیله مبادلات دو و چندجانبه محدود کنند؛ اما در این معادله شکل گیری بریکس اهمیت ویژه ای دارد.
در اهمیت این گروه نکته ای وجود دارد که نمی توان به سادگی ازکنار آن گذشت؛ بریکس صرفاً معطوف به ارتقای توان تاب آوری کشورهای عضو در برابر غرب نیست، بلکه برای تغییر قواعد و زمین بازی تشکیل شده است. به عبارت بهتر، بریکس به وجود نیامده که صرفاً قدرت بازیگران را بهلحاظ اقتصادی در مقابل سلطه دلار افزایش دهد، بلکه در مأموریت و چشم انداز فعالیت خود، سلطه دلار را هدف قرار داده است.
افزایش سهم بازیگران عضو بریکس از اقتصاد جهانی، تشکیل بانک مشترک، تأکید بر لزوم اصلاح ساختار شورای امنیت سازمان ملل متحد و … نشان می دهد بریکس را نباید در چارچوب تاب آوری اقنصادی بر مبنای پذیرش وضعیت موجود تفسیر کرد، بلکه آن را باید مولد وضعیتی جدید در نظام بین الملل دانست.
حساسیت خاص رسانه ها، تحلیلگران و حتی دولتمردان غربی نسبت به آنچه در نشست اخیر بریکس پلاس در ژوهانسبورگ گذشت، در همین چارچوب قابل تحلیل است. آمریکا و طرفداران قرائت لیبرالیستی از اقتصاد، برای نخستین بار پس از پایان جنگ جهانی دوم با ظرفیت عظیم بالقوه مواجه شده اند که این بار قدرت تغییر قواعد و زیرساخت های جاری در حوزه تجارت جهانی را داراست.
بدون شک از این پس حملات آشکار و پنهان اقتصادی، تبلیغاتی، روانی، سیاسی و حتی امنیتی غرب در تقابل با بریکس افزایش خواهد یافت. این هجمه ها قطعاً نباید اعضای بریکس و بریکس پلاس را در مسیر گذار به نظم نوین اقتصادی دلسرد کند.