گزارش ها

روز جهاني علم در خدمت صلح و توسعه

امروز ١٩ آبان، روز جهاني علم در خدمت صلح و توسعه است. صلح و توسعه ٢ موضوع کليدي براي جهان امروز به‌ويژه براي کشورهاي در حال توسعه است. صلح نيز گمشده اصلي جهان مدرن است.
هر روز در هر گوشه از جهان شاهد جنگ هستيم. البته پس از جنگ دوم جهاني به دليل ورود بمب اتمي به عرصه تسليحات نظامي، چنان هزينه‌هاي جنگ بالا رفت که قدرت‌هاي جهاني عطاي آن را به لقايش بخشيدند، چرا که در صورت جنگ اتمي ٢ طرف که سهل است، طرف‌هاي ثالث و زندگي روي کره زمين رو به نابودي خواهد رفت. اگرچه جنگ ميان ابرقدرت‌ها فعلا به کنار رفته است، ولي جنگ‌هاي نيابتي و نيز جنگ ميان قدرت‌هاي غيراتمي به وفور بوده است. آفريقا، آمريکاي لاتين و مرکزي، خاورميانه، آسياي جنوبي و خاور دور، همواره يا درگير جنگ يا دچار شبه‌جنگ‌هاي داخلي بوده‌اند، غرب نيز نوع ديگري از جنگ يعني تروريسم را تجربه کرد يا با دخالت خود در ساير مناطق جهان وارد جنگ فراسرزميني نيز شده است. قبلا در ويتنام و اکنون در عراق و افغانستان و…
پرسشي که مطرح مي‌شود اين است که علم چه کمکي به صلح و توسعه مي‌کند؟ واقعيت اين است که در حال حاضر علم به‌ويژه علوم تجربي به صورت دوگانه در خدمت جنگ و صلح هستند. از يک سو، در خدمت فناوري‌هاي نظامي و ابزار سرکوب است و از سوي ديگر در خدمت تکنولوژي‌هاي رهايي‌بخش به‌ويژه در عرصه اطلاع‌رساني قرار دارد. علوم تجربي درخصوص توسعه نيز نقش دوگانه‌اي ايفا مي‌کنند. از يک سو شکاف‌هاي اجتماعي و اقتصادي به‌ويژه ميان کشورها افزايش يافته و از سوي ديگر قطار توسعه و رشد را همچنان روي ريل خود نگه داشته است. از يک‌سو توانايي‌ها و دانش لازم را براي بشر فراهم مي‌کند تا از محيط‌زيست حمايت کند و از سوي ديگر قدرت تخريبي بشر در محيط‌زيست را به صورت تصاعدي افزايش داده است. به دليل همين نقش دوگانه است که جهان در پي افزايش نقش ايجابي و مثبت علم در تقويت صلح و توسعه و کاهش نقش تخريبي آن در اين مسير است و اين هدف، دست‌يافتني است؛ به چند دليل يا امکان مشخص.
اول اينکه دانشمندان ذينفعان اصلي از سرکوب و جنگ و نيز از فرآيند نابرابري ناشي از توسعه نيستند. آنان از توسعه نفع مي‌برند، ولي نفع اصلي از توسعه نابرابر را صاحبان سرمايه‌هاي کلان و قدرت‌هاي جهاني مي‌برند، از اين رو دانشمندان مي‌توانند فعاليت خود را که همان کسب و توليد علم است، به سوي صلح و توسعه رهنمون کنند، بدون اينکه نگراني داشته باشند؛ و از طريق اتحاد و همبستگي ميان دانشمندان سراسر جهان اجازه ندهند که دانشمندان در اتاق‌هاي محرمانه و بسته به خدمت عناصر و قدرت‌هاي نظامي‌گرا درآيند. تبلور اين امر در نهادهاي دانشگاهي بايد صورت گيرد. استقلال نهادهاي دانشگاهي و ارتباط آنها با يکديگر در سراسر جهان، مي‌تواند نويدبخش شکل‌گيري يک اجتماع جهاني و فراملي از نهادهاي علمي و به نسبت مستقل از منويات صاحبان قدرت و نظاميان و سياستمداران ماجراجو شود. بنابراين نهاد دانشگاه که علم و توسعه علمي از دل آنان تراوش مي‌کند، قادر به انجام چنين رسالتي هست. در گذشته نيز به‌ويژه در دهه ٦٠ و ٧٠ قرن بيستم دانشمندان از حيث اثرگذاري بر فرآيندهاي صلح و مخالفت با جنگ، نقش‌هاي مهمي را ايفا کرده بودند و اکنون نيز قادر به انجام اين کار هستند.
دليل ديگر اينکه برخلاف علم تجربي که ممکن است در خدمت سلطه و قدرت نظامي در آيد، علوم انساني، نقش رهايي‌بخش‌تري دارند و دانشمندان علوم اجتماعي قادر هستند که با جهت دادن دانش و علم خود به سوي موضوعاتي که به کاهش آلام بشر و رفع تبعيض و نابرابري و زدودن نگرش‌هاي قوم‌مدارانه و برتري‌طلبي منجر شود، در خدمت صلح و توسعه درآيند. اين گروه از دانشمندان به‌ دليل وابستگي کمتري که به قدرت‌هاي سياسي و نظامي دارند، از حيث اثرگذاري اگر مهم‌تر از ساير دانشمندان نباشند، کم‌اهميت‌تر نيستند. نکته ديگر اينکه، توسعه اگر به نابرابري بيشتر درون کشوري يا ميان کشورها منجر شود، به ناچار، روابط را ناپايدار و زمينه‌هاي جنگ را افزايش مي‌دهد.
بنابراين علم و دانش بايد در خدمت رسيدن به توسعه پايدار و متوازن و با هدف کاهش نابرابري‌ها درآيد. علم بايد نشان دهد که محدوديت منابع طبيعي و حتي اجتماعي، چگونه موجب جنگ و عقبگرد فرآيند توسعه خواهد شد. اگر علم به خدمت اين وجه از توسعه در نيايد، دانشمندان از انجام رسالت انساني و اخلاقي خود بازمانده‌اند. متأسفانه وضعيت جامعه ما از حيث وجوه گفته شده، چندان رضايت‌بخش نيست. در درجه اول طلب علم به کسب مدرک تغيير مفهومي پيدا کرده است که مبتذل‌ترين نوع علم‌گرايي در جهان است. درواقع علم‌گرايي نيز نيست، بلکه مدرک‌گرايي است و ضدعلم. از سوي ديگر، استقلال نهاد دانشگاه و دانشمندان براي بروز کنش‌هاي معطوف به صلح و توسعه در سطح کشور و جهان اندک است. به علاوه نوعي دشمني آشکار و نهان با علوم انساني و اجتماعي وجود دارد که به تعبير دقيق، مخالفت با همان وجه رهايي‌بخشي و صلح‌آميز بودن اين علوم است و بالاخره فقدان اثرگذاري دانشمندان در فرآيند توسعه و برنامه‌ريزي‌هاي آن نيز مشکل ديگر ما است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


پنج + 1 =